خیر و شر

خیر و شر

در ادامۀ بحث «شیطان‌شناسی» (جلسۀ 108، 20 رمضان 1441) به تبیین موضوع «خیر و شر» می‌پردازیم.

امروز به بحث قضا و قَدَر، خیر و شر و معاد کیهانی می‌پردازیم. گفته شد که نهایت معاد کیهانی، به کرۀ زمین برمی‌گردد. آغاز حیات، هوشمند است و با حضور خلیفۀ خدا و تعیّن تمام اسماء جلال و جمال الهی در زمین محقق شده است و تمام کهکشان‌ها به همین هدف آفریده شده‌اند و به دنبال تعیّن و تشخّص انسان کامل هستند.

اگر مبدأ ظهور، خلیفۀ خدا و تعیّن تمام اسماء جلال و جمال خدا، در کرۀ زمین است؛ پس معادش هم همین جاست. همان‌گونه که کهکشان‌ها برای تدبیر سیاراتشان کار می‌کنند، در برگشت نیز، همۀ آن‌ها در دو جلوۀ جمال و جلال در زمین ظهور می‌یابند؛ یعنی همۀ زمین آن‌چنان در جلال و جمال الهی وسعت می‌گیرد که همۀ این کهکشان‌ها را در بر می‌گیرد.

 در سورۀ زلزال آمده است: "إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا. وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا. وَقَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا" يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا.بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا.يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ. فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ. وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ"[1]؛ گویی زمین می‌خواهد خبرهای خودش را به ظهور برساند تا مردم اعمالشان و در حقیقت خودشان را در تجلی دو بُعد خیر و شر، ببینند. دانستیم که خیر و شر در نظام آفاقی و انفسی جاری و ساری است؛ در آفاق با پدیده‌های تکوینی و در انفس با لشکر جهل در مقابل لشکر علم و عقل. در تفاسیر، این موضوع را به شکل‌های مختلفی بیان کرده‌اند. چنانچه گفته شد، در هستی حتماً ماده و پاد ماده با هم هستند؛ یعنی ماهیت و وجود با هم هستند و زوجیت دارند. این زوجیت درحقیقت همان خیر و شر است.

از افلاک به بعد، تنها جایی که ما به هیچ عنوان نمی‌توانیم سراغی از شر بگیریم، عالم قضای الهی است که همان عالم عقل یا عالم وجود منبسط است؛ زیرا عالم وحدت و خیر محض است. اما آنجا که مسئلۀ قَدَر و تدبیرات قَدَری مشخص می‌شود؛ یعنی عالم کثرت و تضاد، شر در مراتب گوناگون ظهور می‌کند تا به جایگاه تعادلِ عناصر و ترکیب عناصر در حیات هوشمند زمینی می‌رسد.
نفس انسان که ملهم به فجور و تقواست، در هر زمینه‌ای حرکت کند، تمام افلاک در آن زمینه با او همراه می‌شوند و در همان بستر، معادش را ردیف می‌کنند. این اطاعت و عبودیت افلاک از خدا، درست مانند اطاعت فرشتگان، به تبع آدم است. يعنی همان‌طور که خداوند به ملائکه فرمان سجده بر آدم داد[2] و همه جز ابليس اطاعت کردند؛ در اينجا هم افلاک از روی طاعت برای تحقق فعل خدا و هدف خلقت با انسان همراه می‌شوند.

قصد فعل خداوند "إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِيفَةً "[3] بود؛ یعنی خليفه‌شدن موجودی که الهام به فجور و تقوا شده است. موجودی که به اذن خدا می‌تواند در تعیّن نفسش جانشین خدا شود؛ اما اختيار دارد که اين جانشينی را يا در ظهور وجود بپذيرد يا آن را نپذيرد و در ماهیت بماند. هر کدام را انتخاب کند، در نهايت نتيجه‌اش را می‌بیند و اين امری تکوینی است؛ یعنی نمی‌شود ما امروز در مسیر طغيان و مخالفت با افلاک، حرکت کنيم و انتظار داشته باشيم که فردای قيامت، شمس ما را نسوزاند يا صدای شهیق و شقیق را نشنويم و...، یا نمی‌شود در مسیر طاعت، با افلاک همسو شويم و به بهشت‌هایی که هرچه خواستيم در آن مهياست، وارد نشويم. این‌ها خارج از اختیار ماست و طبق مسیری است که در دنيا طی خواهیم کرد، آماده شده است. در واقع تمامی اين‌ها صور ترسيم شدۀ نفس ماست که عينيت خارجی پيدا کرده است.

در توضيح خير و شر و قضا و قدر؛ در دعای جوشن کبیر آمده است: "يَا مَنْ يُقَلِّبُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ يَا مَنْ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ الْأَنْوَارَ يَا مَنْ خَلَقَ الظِّلَّ وَ الْحَرُورَ يَا مَنْ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ يَا مَنْ قَدَّرَ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ يَا مَنْ خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ يَا مَنْ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ يَا مَنْ لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَدا يَا مَنْ لَيْسَ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ يَا مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ"[4] این فراز، نشان می‌دهد که خیر و شر جاری است و همان‌طور که مبدأ تعیّن و تشخّص پیدا کرده است، معاد نیز جریان خیر و شر را به صورت جهنم‌ها و بهشت‌ها و مراتب سعادت و شقاوت، نشان می‌دهد.

همچنین بیانگر این است که خداوند جاعل ماهیت و وجود است. خداوند وجود را بالذات جعل کرده است، به‌گونه‌ای که هرگز از ذاتش جدا نمی‌شود. او در بطن و متنِ ذات تمام ماهیات جلوس و حضور دارد؛ اما جعل ماهيات بالعرض است، به اين معنا که وقتی ظهورِ وجود، در مراتب قرار می‌گیرد و حد می‌پذیرد؛ به آن "جعل بالعرض" می‌گوييم.[5]

در واقع اگر حق خودش بالذات در خودش جلوه نمی‌کرد، از هستی خبری نبود. پس از آن مراتب، ذات در صفات و ذات در اسماء تجلی می‌کند و به افلاک و عناصر و کرۀ زمین می‌رسد. همان‌طور که گفته شد در اين مراتب تا بعد از افلاک، خبری از شر نيست تا به مرتبۀ خاک می‌رسد و اينجاست که سخن از قَدَرها و خير و شر به ميان می‌آيد. پس هم شر عرضی برای خداست و به ظهور او در تعین ماهیات و قدرها لحاظ می‌شود و هم خیر وجودی برای خداست و به وجود او لحاظ می‌شود.

همان‌گونه که گفتیم، شر در قضای الهی يا عالم عقل يا وجود منبسط يا انسان کامل وجود ندارد؛ بلکه در قَدَرهای خارجی محقق می‌شود! به‌اين‌ترتیب هر موجودی، به هر نسبت که به عالم عقل یا وحدت نزدیک شود، به همان اندازه از شر دور است. درست برعکس موجودی که با نزدیکی به عالم قَدَر، جهان عینی، ماده يا جسم زمینی و کثرات، از خیر دور خواهد شد.

 

اين، حقيقتی است که ما در طول شبانه‌روز با آن مواجه هستيم. با خود صادق باشیم؛ در طی شبانه‌روز، ذهن ما، تعلقات قلبی ما، افعال و جوارح ما در وحدت مشغول است یا در کثرت؟ توجه‌ ما به کدام عالم است؟ کجا سير می‌کنيم؟

 توحید فقط نگاه و نگرش درست است و کاری به عمل ندارد؛ زيرا عمل، ظهور همان اعتقاد ما در مرتبۀ نازل است. جوارح ما مطیع قلبمان هستند، قلب از  مغز یا همان عقل فرمان می‌گيرد و در ذهن نقش می‌بندد. پس اگر  زمانی‌که از خواب بیدار می‌شويم، ذهن ما تماماً دغدغۀ دنيا و بدن را دارد، مشغول اين است که چه بخورد، چه بپوشد، چه دارد و چه ندارد و... ؛ مشکلی در نوع نگاه ما و آنچه در قلبمان ترسيم شده، وجود دارد. البته منظور این نیست که این‌ها نباشند، بلکه منظور این است که دغدغه‌اش را نداشته باشيم و رهایشان کنیم. اما متأسفانه رها کردن اين مشغوليت‌ها برایمان دشوار است؛ چون در توهممان از دنیا، چيزی غیر از آنچه خدا برایش قرار داده، می‌خواهيم! برای همین هم خوردن و پوشيدن و گفتن و همه چيز ما به تنوع طلبی بی‌پایان تبدیل شده است. در حالی‌که باید تنها به وظیفۀ خود که عبودیت است عمل کنیم.

يادمان باشد! به دنبال کثرات رفتن، قَدَری است که ما را به شر می‌رساند. به این دلیل که وقتی ما آن‌ها را نداريم ناراحت و نگران می‌شويم و به نوعی مشرک می‌شویم؛ زیرا فراموش می‌کنيم که خدا روزیِ ما را تقسیم کرده و ضامنش است. فراموش می‌کنيم گرسنه‌مان نمی‌گذارد، رهايمان نمی‌کند و با اسباب و علل گوناگون، آن‌ها را برای ما فراهم می‌کند. اما نکتۀ مهم این است که علم و معرفت را تقسیم نکرده و خودمان باید به دنبال آن برویم و برای یافتنش تلاش کنیم.  

 در واقع کثرات و شرور آفریدۀ خدا هستند! چون جوهر نمی‌تواند بدون اعراض ظهور پیدا بکند. روند هستی و خلقت ایجاب می‌کرد که ماهیات، اعراضی داشته باشند تا ابزاری برای ظهور وجود باشد. کثرات اعراضند. برای همين هم خداوند از اولش به انسان هشدار داد که این‌ها تَبَع تو هستند و تو تَبَع این‌ها نیستی!

کثرات و قَدَرها، ابزاری برای رساندن ما به وحدت هستند که باید از آن‌ها استفاده کرده و با آن‌ها حرکت کنیم. پس اگر در اين ابزارها بمانیم، بدبخت می‌شویم.

البته باید زندگی کنیم و همه چیز سرجایش باشد؛ اما فکر و ذهن و دلمان را مشغول اين‌ها نکنيم. رها باشيم که اگر رها نشويم پس از چهل، پنجاه سال عبادت و گذر عمر، بر سر خود خواهيم زد که چرا آدم نشديم و در شر غرق هستيم! به خودمان هم نمی‌توانيم دروغ بگوييم چون فطرتمان گواهی خواهد داد که هنوز خدا را نیافتیم و نمی‌دانیم در هستی چه خبر است!

 شر، دزدی و زنا و... نيست؛ بلکه نگاه غلط ما به هستی است! همان نگاهی که فکر می‌کنيم دنيا اصل است و باید به آن مشغول باشيم. درحالی‌که دنیا و کثراتش اسباب‌بازی و ابزار است تا جوهر ما را حرکت دهد، نه اینکه ما را اسیر خود کند.

پس در قضای الهی، شر وجود ندارد و برای همين هم به ما توصيه شده که عاقل باشیم. فرد عاقل فکر و ذهن و قلبش را به ناپایدار نمی‌دهد. می‌داند اشخاص می‌ميرند، خانه خراب ‌می‌شود يا از دست می‌رود، می‌داند شکستنی می‌شکند و پاره‌شدنی، پاره می‌شود و می‌پوسد؛ برای همین به آن‌ها دل نمی‌بندد و برايشان تأسف نمی‌خورد. فرد عاقل می‌داند برای رسیدن به وحدت باید دست از انفعال بردارد و رها زندگی کند.

شر عرضی است؛ چون اندک، ناپایدار و نسبی است. یعنی وجودش مجعول بالعرض وبه تبع وجود است. بنابراین خیر و شر هر دو به خدا برمی‌گردد، که خیر ذاتی است و شر عرضی است. به عبارتی دیگر جوهر با اعراض تعین پیدا می‌کند و خوشبختانه آن جوهر غالب بر عرض است.

خلاصه مطلب اینکه، شر به خودی خود وجود ندارد و به تبع وجود است و هر شیئی در وادی کمالش در حرکت است.

پس ما نمی‌توانیم بگوییم مبدأ شر داریم. اگر مبدأ شر داشته باشیم مبدأ عدم خواهیم داشت؛ ولی چیزی عدم نیست، چون هر چیزی تأثیرات خودش را دارد. پس نفس شیء نمی‌تواند شر باشد. از سوی دیگر مقتضی عدم نیز نمی‌تواند باشد.

شرور نیز بماهو وجودشان، خیر محض هستند. اگر شری دیده می‌شود، "عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ"[6] است و هیچ چیزی بر روی کمالات وجودی ما اثر منفی نمی‌گذارد و مانع ما در مسیر کمال نیست؛ بلکه از ماست که بر ماست و در حقیقت از نوع نگاه و نگرش ما بر هستی است.

 

 


[1] - سورۀ زلزال، آیات 1 تا 8؛ آنگاه كه زمين به لرزش شديد لرزانيده شود. و زمين بارهاى سنگين خود را برون افكند. و انسان گويد زمين را چه شده است. آن روز است كه زمين خبرهاى خود را باز گويد. همان‌گونه كه پروردگارت بدان وحى كرده است. آن روز مردم به حال پراكنده برآيند تا نتيجۀ كارهايشان به آنان نشان داده شود. پس هر كه هم‌ وزن ذره‏‌اى نيكى كند نتيجۀ آن را خواهد ديد. و هر كه هم‌ وزن ذره‏‌اى بدى كند نتيجۀ آن را خواهد ديد.   

[2] - اشاره به آيۀ 34 سورۀ بقره؛ "وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ".

[3] - سورۀ بقره، آيۀ 30.

[4] - فرازی از دعای جوشن کبیر؛ اى که جابجا کنى شب و روز را اى که مقرر ساختى تاریکی‌ها و نور را اى که آفریدى سایه و گرما را اى که مسخر خود کردى مهر و ماه را اى که مقدر کردى خیر و شر را اى که آفریدى مرگ و زندگى را اى که آفریدن و فرمان از او است اى که نگرفته است براى خود همسر و فرزندى اى که شریکى در فرمانروایى ندارد اى که نیست برایش سرپرستى از خوارى.

[5] - البته ماهيات با اينکه حد دارند؛ اما در قیامت به لا حد می‌رسند.

[6] - سورۀ مائده، آیۀ 105.

 



نظرات کاربران

//